سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























دغدغه های فرهنگی

نویسنده:مریم گلوردی
منبع:دیدار آشنا
انسان برای بقاء و حیات خود احتیاج دارد به چیزهایی از قبیل غذا و لباس و مسکن که وسائل معاش نامیده شود . انسان به غیر این امور نیز احتیاج دارد، از قبیل احتیاجات خانوادگی یعنی زن و فرزند، احتیاجات فرهنگی، معنوی، دینی و سیاسی یعنی حکومت و آنچه مربط به شؤون حکومت است و احتیاجات اجتماعی از قبیل قضاوت در بیان احتیاجات انسان، اولی‏ترین احتیاجات وی، اقتصادی است، یعنی امری که انسان در حیات و بقاء شخصی خود به آن‏ها نیازمند است و بدون آن‏ها قادر به حیات نیست .
لذا برای رفع احتیاجات انسان، تمام اعضای جامعه می‏بایست دست در دست هم نسبت‏به مشکلات یکدیگر واقف و در صدد حل آن‏ها برآیند . از این رو، پس بخوانید:

1 . مسؤولان دولتی و قوای مختلف برای حل مشکلات مردم، حقا زحمت می‏کشند، اما باید با شناخت و برطرف کردن موانعی که برسرراه پیشرفت امور وجود دارد، هم‏چون جبهه‏ای واحد، تلاش‏های خود را برای تامین خواست‏های حقیقی و اساسی مردم مضاعف سازند .

2 . نباید مسائل کم ارزش بی‏ارتباط با زندگی واقعی مردم را به عنوان خواست‏های اصلی مردم مطرح کرد، چرا که این موضوع، عملادر روند حل مشکلات حقیقی مردم مانع ایجاد می‏کند . بنابراین مسؤولان و همه‏ی کسانی که در افکار عممی دارای نفوذ هستند، باید از خواست‏ها و مشکلات مردم، درکی واقعی داشته باشند .

3 . برخی به جای پرداختن به این گونه مسائل تلاش می‏کنند، شعارهای سیاسی جنجالی و بی‏محتوا را جایگزین خواست‏های حقیقی مردم کنند، البته این گونه کارشکنی‏ها از اول انقلاب سابقه داشته و برخی افراد که مجموعه‏ای کوچک، اما پرمدعا و پرهیاهو را تشکیل می‏دهند، همیشه از مردم و نظام طلبکار بوده‏اند .

4 . هدف برنامه‏های دشمنان و ایادی آن‏ها برای ایجاد اختلاف و اختلال و سطوح مدیریتی این است که قوای سه گانه را رو در روی هم قرار دهند و مدیران کشور را در جبهه‏های متفاوت نشان‏دهند . همه‏ی مسؤولان باید ضمن تشخیص نیازهای اصلی کشور و جامعه مانع از تحقق این هدف شوند .

5 . زمینه‏ی مشارکت مردم در انتخابات، وقتی به وجود می‏آید که مردم احساس کنند، نمایندگانشان در مجلس شورای اسلامی و مسؤولان دولتی که برگزیده‏ی مجلس هستند، به وظیفه‏شان به درستی عمل کنند و دل‏سوزانه به دنبال حل مشکلات واقعی مردم هستند که اگر این احساس در مردم به وجود آید، مردم با شوق و رغبت درانتخابات شرکت می‏کنند .

6 . همه‏ی حرف ملت ایران این است که ما می‏خواهیم مستقل و آزاد بمانیم و اختیار کشور به دست‏خودمان باشد، نه آمریکا و مستکبران بین‏المللی .

7 . اگر کشورهای اسلامی هم‏چون ایران برقدرت ملت‏خود تکیه کنند و در مقابل خواست‏های نامشروع استکبار بایستند، مراکز قدر جهانی قادر به هیچ کاری نخواهند بود .

8 . گره‏گشایی در ذهن مردم به‏ویژه جوانان نیازمند علم و تعهد است و روحانیون باید مانند یک طبیب عالم و عامل، مشکلات ذهنی نسل جوان را رفع کنند .

9 . اکنون نیز باید با همان انگیزه و تلاش در دوران مختلف تاریخ، به پاسخ‏گویی به سؤالات جدید جامعه پرداخت که فضلای روشنفکر حوزه‏ها در این زمینه وظیفه‏ی سنگینی برعهده دادند .

10 . اکنون که پس از قرن‏ها نظامی مبتنی بر اسلام در این کشور برپا شده مسائل جدیدی در زمینه‏های مختلف از جمله روابط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در جامعه و نظام اسلامی مطرح می‏شود که باید با دقت و تعمیق آن‏ها را در افکار عمومی تبیین کرد و شعائر اسلامی را به فرهنگ عمومی تبدیل ساخت .

11 . به رغم تلاش‏های دشمنان اسلام برای بدبین کردن ملت ایران به اسلام و روحانیت، پدیده‏هایی هم‏چون اعتکاف بخش عظیمی از جوانان دانشگاهی نشان می‏دهد که ملت ایران و دل‏بستگی خود را به دین مبین پروردگار بیش‏تر کرده است و همین واقعیات ارتباط با این مردم مؤمن و پرصفا را بسیار شیرین می‏کند .

12 . در دوران رژیم پهلوی نیز، مشابه همین عناصر، مبارزه با رژیم استبدادی ستم‏شاهی را بی‏فایده قلمداد می‏کردند و امروز نیز برخی گروه‏ها و ورشکستگان سیاسی با نادیده گرفتن عزم و اراده‏ی ده‏ها میلیون انسان ایرانی و بدون توجه به اتکای نظام اسلامی به این عزم ملی، همان حرف‏ها را در قالب‏های روشنفکرانه تکرار می‏کنند . غافل از این که کوه مشکلات و دشمنی‏ها هر قدر بزرگ باشد، در مقابل اراده‏ی یک ملت، کوچک و حقیر است .

13 . احدی حق ندارد به خاطر خدمت‏به مردم، به آنان منت‏بگذرد و خدمت‏به مردم از پر ارزش‏ترین عبادات است و مسؤولان و مدیران کشور باید قدر فرصت‏خدمت‏به مردم را بدانند .

14 . نخبگان ضمن رونق بخشیدن به وضع موجود، رشد و شکوفایی و آینده روشن کشور را نوید می‏دهند .

15 . کمک به نخبگان در واقع کمک به جریانی است که در حال و آینده‏ی کشور تاثیر گذار است‏بنابراین همه‏ی مسؤولان و مدیران باید به گونه‏ای عمل کنند که استعدادها، قابلیت‏ها و ارزش‏های نخبگان، همواره در حال درخشش و جوشش باشد .

16 . دلاوری رزمندگان ما در هشت‏سال دفاع مقدس، پرچم افتخار و امید را در دل‏های ملت‏برافراشته است و مظلومیت‏شهیدان ما، امت اسلامی را با حقانیت ملت ایران آشنا کرد و دلاوری رزمندگان مؤمن‏ما، در دل‏های ملت‏های مسلمان، نور امید و شوق حرکت آفرید و مستکبران را خشمگین کرد .

17 . زورگویان جهانی ما را به جنگ افروزی و تلاش برای استفاده از فناوری هسته‏ای در مقاصد نظامی متهم می‏کنند، در حالی‏که جنگ افروز کسانی هستند که در مدت بیست‏سال دو جنگ جهانی به راه اندختند و امروز نیز جنگ طلب کسانی هستند که برای منافع سرمایه داران زالو صفت جهانی در مناطق مختلف دنیا جنگ راه می‏اندازند و با کشتار مردم بی گناه، زمینه‏ی سودآوری بیش‏تر تجارت تسلیحاتی را فراهم می‏آورند .

18 . این ملت در کمال اقتدار، شجاعت در مقابل زیاده خواهی و زورگویی دشمنان می‏ایستد وبا پاسداری از شرف و عزت و دین و میهن خود، پرچم اسلام را هم‏چنان در جهان برافراشته نگه خواهد داشت .

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 6:37 عصر توسط خادم نظرات ( ) |

نویسنده:ابوالفضل علیدوست‌ابرقویی
منبع:دیدار آشنا
چندسالی می‌شد که از کشور کویت برگشته بود. گاه‌گاهی متناسب با اهل مجلس خاطراتی از آن روزها را به عنوان نقل مجلس بر زبان می‌آورد. از بازاری که یک حجرة محقر در آن داشته است، از ارتباط با دوستان و تفریحات دوستانه، از ملاقات با امیر کویت به عنوان یکی از ایرانیان سرشناس ساکن کویت، از خورد و خوراک و پوشاک مردم و از خیلی چیزهای دیگر.از جمله آنکه گفت: در برخی از مهمانی‌های طبقة اعیان، یکی از ملاک‌های افتخار آن است که پس از ناهار یا سوم چه مقدار گوشت و مواد غذایی قابل مصرف در سطل زباله ریخته شده باشد! سیخ‌های کباب دست نخورده و ماهی‌های لابد سفید ( که در شب عید در خطة شمال هر کیلو تا یازده‌هزارتومان قد می‌کشد) و دیگر مواد غذایی. من هم تعجب کردم، مثل شما که با خواندن این مطلب شگفت‌زده شدید. مرحبا بر کسانی که شناسنامة افتخار و مباهات آن‌ها را ته ماندة مواد غذایی‌شان صادر می‌کند!اسراف، تبذیر، ریخت و پاش بی‌مورد، خرج کردن‌های بی‌برنامه، چشم‌و هم‌چشمی‌ها، تجمل‌گرایی و بالاخره بی‌توجهی به قناعت، اگر نگوییم یک بیماری روحی و روانی است، به طور قطع یک بیماری اجتماعی است که از یک سو معنویّت را در افراد می‌خشکاند و از سوی دیگر، می‌تواند به یک معضل برای جامعه تبدیل شود، خصوصاً زمانی که به عنوان یک فرهنگ معقول و یک هنجار اجتماعی مورد پذیرش قرار بگیرد.
شاید گفته شود در جامعه‌ای که درصد بالایی از افراد، زیر شاخص‌ فقر زندگی می‌کنند، چه جای سخن گفتن از اسراف و بریز و بپاش است؟ در چنین اجتماعی بایستی از فقر و نداری سخن گفت، نه از اسراف و تبذیر.جواب آن است که اولاً اسراف و ریخت و پاش‌ خارج از ضابطه که گناه کبیره است، خاص ثروتمندان نیست و می‌تواند همة افراد را شامل گردد. ثانیاً سخن، مخاطب خود را پیدا می‌کند؛ چنان که آب، چاله را. طرح یک معضل و فرهنگ غلط اجتماعی، مخاطب خاص خود را نشانه می‌گیرد؛ همان‌طور که شاید تلنگر و تنبهی باشد بر کسانی آگاهانه یا غیرآگاهانه در آن معضل گرفتارند.بر این اساس، نمی‌توان این نکته را منکر شد که فرهنگ اسراف و تبذیر و تجمل‌گرایی پایه‌های زندگی بسیاری از خانواده‌ها را در جامعة ما می‌لرزاند و از آنجا که بسیاری از آنچه مصداق بارز اسراف و تبذیر به حساب می‌آید، صورت نوعی ضرورت زندگی و استفادة معمولی از مواهب طبیعی را به خود گرفته، بیم آن می‌رود که افراد برای به دست آوردن این «ضرورت» و رسیدن به این «مواهب طبیعی» انجام دادن هرکار و چیدن هر تمهیدی را مباح بدانند. در همین نقطه است که اسراف و تبذیر شکل یک فرهنگ پذیرفته شده به خود می‌گیرد.از سوی دیگر، اسراف و تجمل‌گرایی تنها به عنوان یک نقیصة اجتماعی مطرح نیست، تا گفته شود هرگاه سطح رفاه عموم مردم به نقطة مطلوبی رسید، اسراف و تجمل‌گرایی و تبذیر و ولخرجی منطقاً مجاز است؛ بلکه این مهم به عنوان یکی از گناهان کبیره در ضمن مباحث اخلاقی و در حقیقت در قالب یکی از عواملی که انسان را از رسیدن به تکامل معنوی باز می‌دارد مطرح است. نگرش به اسراف از این زاویه، اهمیت مطلب را دو چندان می‌کند. 

معنای اسراف

شهید آیت‌الله دستغیب در کتاب ارزشمند «گناهان کبیره»، اسراف را به عنوان یکی از گناهان کبیره مورد بحث و بررسی قرار داده است.«اسراف» به معنای تجاوز از حد و زیاده‌روی‌کردن است و آن یا از جهت کیفیت است که صرف کردن مال است در موردی که سزاوار نیست ... و یا از جهت کمیّت است و آن صرف کردن مال است در موردی که سزاوار است لیکن بیشتر از آنچه شایسته است و بعضی صرف مال را در موردی که سزاوار نیست، «تبذیر» گفته‌اند و صرف مال را در زیادتر از آنچه سزاوار است، اسراف دانسته‌اند...

اسراف و تبذیر در آیات قرآن و روایات ائمه(ع) مذمّت و نکوهش شده است.

چنانکه در آیة بیست و نه سورة مبارکة اعراف آمده است: «بخورید و بیاشامید، ولی از حد نگذرانید. به درستی که خداوند اسراف کنندگان (تجاوز کنندگان از حد) را دوست نمی‌دارد.»هم‌چنین در سورة مبارکة مؤمن آیة سی‌وچهار به اسراف‌کنندگان و شک‌کنندگان، وعدة عقوبت و عذاب داده شده و در آیة بیست و هفت از سورة‌ مبارکة بنی‌اسرائیل در یک تشبیه زیبا و هشدار دهنده اسراف کنندگان، برادران شیطان خوانده شده‌اند.در روایات صادره از معصومین(ع) نیز اسراف و تبذیر نکوهش شده؛ چنان‌که رسول اکرم(ص) فرمودند: «کسی که بنایی برای دیدن و شنیدن مردم می‌سازد، خدای متعال آن بنا را ... طوقی برگردنش کرده و او را به آتش می‌اندازد.» از آن حضرت سؤال شد منظور از بناکردن برای دیدن و شنیدن مردم چیست؟ حضرت فرمود: «بنایی است که زیادتر از احتیاج بسازد، بدان منظور که بر همسایگان و برادران دینی خود مباهات ورزد.»در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «جز این نیست که خداوند، اقتصاد (میانه‌روی در مخارج زندگی) را دوست، و اسراف را دشمن می‌دارد...» 

معیار و میزان اسراف

قبل از بیان مصادیقی از اسراف و تبذیر لازم است معیار و میزانی در این زمینه دانسته شود. به عبارت دیگر، دانستن این نکته لازم است که مرز میان اسراف و اقتصاد در زندگی و شاخص مخارج مجاز از غیرمجاز چیست؟ در برخی از روایات، شاخص‌های گویایی در این مورد عنوان شده‌اند. به سه معیار که در روایتی از امام علی(ع) آمده است، توجه فرمایید:
امام علی(ع) فرمود:«برای اسراف کننده سه علامت است: یکی آن که آنچه سزاوار او نیست، می‌خورد».
در روایت دیگر از امام صادق(ع) آمده است: «لباسی که برای حفظ آبرو و پوشیدن در انظار مردم تهیه کرده‌ای، هرگاه آن را در موقع کار کردن و جایی که مناسب آن نیست بپوشی، اسراف به حساب می‌آید.»
در این زمینه روایات دیگری نیز وارد شده که به همین مقدار بسنده می‌شود.
ملاحظه می‌گردد که شاخص‌ها و مرز اسراف از غیر اسراف در روایات صادره از امام علی(ع) در سه مقولة خوراک، پوشاک وخرید لوازم(که این خود دامنة وسیعی دارد) مشخص و محرز شده‌اند.بیان این معیارها و میزان‌ها راه را برای تبیین و ترسیم مصادیق اسراف و تبذیر روشن می‌سازد. در این‌ خصوص، عرف و شرایط زمانی تعیین‌کننده است. مثلاً خریدن یک دست لباس گران‌قیمت از سوی فردی که درآمد او متوسط است، مصداق اسراف است؛ جمع‌آوری پول با مشقت فراوان و ترتیب دادن یک مسافرت خارج از کشور برای کارمندی که درآمد او در حد حقوق کارمندی است، اسراف و تبذیر محسوب می‌شود. خرید یک دستگاه کامپیوتر پیشرفته برای کارگری که هر صبح بایستی سرچهارراه چشم به راه کسب باشد (و آن هم یک خط در میان) مصداق بارز اسراف و تبذیر می‌باشد. هرگاه نیاز ضروری انسان با خرید یک دستگاه پیکان برآورده می‌شود، به آب و آتش زدن و جورکردن وام‌های بانکی با اقساط بالا (به اسم جعاله و مضاربه و ...) و خرید یک دستگاه پژو یا سمند و ... بدون تردید اسراف قلمداد می‌گردد. خرید مبلمان راحتی برای منزل برای به رخ کشیدن و چشم و هم‌چشمی اسراف خواهد بود. اختصاص دو و نیم میلیون تومان برای خرید لوازم چوبی منزل ـ از سوی عروس ( به عنوان جهیزیه) و یا از سوی داماد (در قالب شیربها) در حالی که ‌داماد بی‌کار است و این مبلغ می‌تواند سرمایة اولیه‌ یک تولیدی کوچک را برایش فراهم آورد، بدون تردید اسراف است.
خرید یک دستگاه تلویزیون رنگی دویست و پنجاه‌هزارتومانی برای یک کارگر که کل درآمد او یکصد و بیست هزارتومان در ماه می‌باشد و معمولاً نیمی از این مبلغ را دائم‌القسط است، اسراف و تبذیر است. ده‌ها مورد دیگر را نیز که متأسفانه در زندگی بسیاری از افراد جامعة ما شکل ضرورت به خود گرفته است، می‌توان به عنوان مصادیق بارز اسراف و زیاده‌روی به حساب آورد.

نقش زمان در مصادیق اسراف

نقش زمان و عرف را نیز در تعیین مصادیق اسراف نباید از نظر دور داشت. به عبارت دیگر، اوضاع و احوال اقتصادی زمان، عنصر تعیین‌کننده‌ای در ترسیم اسراف و تبیین حد و مرز آن با ضرورت‌های زندگی است. مثلاً در زمان امام علی(ع) چه بسا نوع خاصی از پوشش، اسراف به حساب می‌آمد، در حالی که همان پوشش در زمان امام صادق(ع) نه تنها اسراف قلمداد نمی‌گردید؛ بلکه از حد عرف افراد معمولی نیز پایین‌تر بود. در این زمینه نیز سطح زندگی عموم افراد جامعه میزان و شاخص تعیین‌کننده‌ای است. حکایت زیر، گویای همین نکته است:
در زمان رسول خدا(ص) و امام علی(ع) عموم مردم در فقر و بی‌نوایی زندگی می‌کردند، در حالی که از زمان امام سجاد(ع) به بعد، اوضاع اقتصادی مسلمانان رونق قابل ملاحظه‌ای یافت. به اقتضای این پیشرفت اقتصادی، تغییری در نحوة زندگی و خوراک و پوشاک ائمه(ع) نیز پیش آمد. لذا برخی افراد ظاهربین از این بزرگواران سؤال می‌کردند که چرا لباس‌های فاخر پوشیده‌اند، در حالی که اجدادشان چنین لباس‌هایی نمی‌پوشیدند. جواب آن‌ها این بود که در زمان رسول اکرم(ص) و امام علی(ع) فقر و بی‌نوایی عمومیت داشت و پوشش مناسب زمان آنان، همان بود که آن‌ها می‌پوشیدند، در حالی که در شرایط فعلی، وضع اقتصادی عموم جامعه در سطحی است که هرگاه لباس‌هایی هم‌چون لباس‌ اجدادمان بپوشیم، چه بسا مورد اهانت قرار بگیریم.
براین اساس، نمی‌توان شرایط زمانی و سطح عرف و معمول جامعه را به عنوان شاخصی برای تعیین حد و مرز اسراف نادیده انگاشت. این شاخص در مرکب،‌ خانه و سایر لوازم نیز تعیین‌ کننده است؛ اما بایستی متوجه بود که در مورد این شاخص، یعنی سطح اقتصادی عموم جامعه، مصادرة‌ به مطلوب و تفسیر به رأی صورت نگیرد؛ زیرا در این صورت به جای آنکه سطح اقتصادی متوسط افراد جامعه در نظر گرفته شود، یکی‌دو پله بالاتر می‌رویم. در این صورت غلتیدن در اسراف آن هم ناخواسته و البته براساس سهل‌انگاری دور از دسترس نیست.

طرح یک سؤال

باتوجه به آنچه گذشت، ممکن است این سؤال پیش آید که «شأنیتی» که در برخی روایات در تعیین حد و مرز اسراف عنوان شده (به طوری که هرگاه خوراک و پوشاک و لوازم زندگی هرکس متناسب با شأن اجتماعی و خانوادگی او نباشد، اسراف صورت گرفته است) آیا نوعی ایجاد طبقة اجتماعی نیست؟ به عبارت دیگر، چرا نوع خاصی از پوشاک و خوراک برای طبقة فقیر، اسراف به حساب می‌آید و طبعاً عقوبت او را به دنبال داشته باشد، درحالی که استفاده از همین نوع پوشاک و خوراک برای ثروتمندان مباح باشد؟ آیا این نکته نوعی تبعیض شمرده نمی‌شود؟
به طور اجمال می‌توان چنین گفت: که اولاً، استفاده از امکاناتی بهتر (اعم از خوراک و پوشاک و سایر لوازم زندگی) ذاتاً امتیازی ارزشمند نیست که ثروتمندان بر بی‌نوایان برتری داده شده باشند؛ ثانیاً ثروتمندان نیز در معرض اسراف و تبذیر قرار دارند (البته در سطحی بالاتر از زندگی فقیران) ثالثاً ادای چند نوع حقوق مالی بر عهدة ثروتمندان است، در حالی که عموم فقیران از ادای چنین حقوقی معافند. رابعاً در عالم خلقت، تفاوت وجود دارد تا از این رهگذر رگه‌های پویندة اجتماعی مستحکم گردد و این غیر از تبعیض و برتری قوم و قشری بر قوم و قشر دیگر است. البته جواب تفضیلی به این سؤال، مجالی بیش از این نوشتار می‌طلبد و موضوعاً مورد بحث این مقاله نمی‌باشد.

 قناعت؛ راه حل

آنچه می‌تواند اسراف و تبذیر و تجمل‌گرایی را ابتدا از قلب افراد و سپس از دیوارة فرهنگ اجتماع بزداید، ترویج روحیة «قناعت» و «زندگی در مسیر اقتصاد و میانه‌روی» است.این مهم می‌طلبد که از یک سو متاع ارزشمند قناعت در بازار دل‌ها رونق بگیرد و سپس در قالب یک فرهنگ اجتماعی به عنوان دارویی که بیماری اسراف را ریشه کن می‌کند، به تولید انبوه برسد.
رسول اکرم(ص) فرمود:«قناعت مالی است که تمام نمی‌شود»
هم‌چنین از آن بزرگوار وارد شده است: «به آنچه خداوند به تو داده است قناعت کن، تا حسابت در روز قیامت آسان گردد.»
نیز امام صادق(ع) فرمود: «در توانمندی به آن کسی بنگر که از تو پایین‌تر است؛ نه آن کس که از تو برتر است؛ چرا که این‌کار بیشتر تو را به قناعت وا می‌دارد.»
هم‌چنین از آن حضرت روایت شده است: «کسی که در معیشت خود میانه‌روی کند، من ضمانت می‌کنم که هرگز تهیدست نگردد.»
در این میان نمی‌توان نقش حاکمیت را به عنوان قوه و قدرتی که بار اصلی فرهنگ سازی بر عهدة اوست، نادیده گرفت؛ عملکرد و شیوة زندگی مسؤولان و فرهنگی که از این آبشخور ترویج می‌گردد، در گرایش مردم به اسراف و تبذیر و یا برعکس به قناعت و میانه‌روی در زندگی نقش اساسی دارد و از مهم‌ترین کانال‌هایی که این فرهنگ را در جامعه ترویج می‌دهد، رسانه‌های عمومی خصوصاً نقش صداوسیما است.
به‌راستی صدا وسیمای ما مبلغ کدام فرهنگ است؟ قناعت یا ...؟

 تحلیل و چکیده

اسراف و تبذیر از گناهان کبیره‌ای است که در حوزة اجتماع به صورت گرایش به تجمل و رفاه‌طلبی جلوه می‌کند. اسراف به معنای زیاده‌روی در مخارج زندگی اعم از خوراک، پوشاک و سایر لوازم زندگی است و براساس سطح زندگی افراد تعیین می‌شود. چه بسا خرید نوعی لباس برای قشری اسراف و برای قشر دیگری اسراف نباشد. عرف جامعه و سطح اقتصادی عموم مردم شاخصی تعیین‌کننده برای این مهم است. چه بسا رویّه‌ای خاص در زندگی در یک عصر و دوره معمولی به حساب آید و در زمان دیگر اسراف قلمداد گردد.
در جامعة ما اگر چه سطح زندگی بسیاری از افراد در حدی متوسط دور می‌زند،‌ اما بیماری اجتماعی اسراف و گرایش به تجملات، بسیاری از افراد همین قشر متوسط را در جهنمی خود ساخته می‌آزارد. برای رهایی از این ورطه، ترویج فرهنگ قناعت و زندگی برمدارِ اقتصاد و میانه‌روی چارة کار است.

پی‌نوشت‌ها:

1. گناهان کبیره، ج 2، ص 103.
2. همان، ص 100.
3. بحارالانوار، ج 77، ص 187.


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 6:36 عصر توسط خادم نظرات ( ) |

نویسنده:نوروز اکبری زادگان
چکیده مقاله :
در این مقاله سعی شده تا به تعامل و روابط فرهنگی – اجتماعی متقابل ایرانیان و اعراب مسلمان و نیز ورود و گسترش اسلام در ایران تا سال 40 هجری پرداخته شود . میزان سابقه روابط ایرانیان با اسلام آن چنان که از اطلاعات برخی منابع تاریخی بر می آید خیلی گسترده به نظر نمی رسید. آغاز این روابط با مسلمانان یمن بوده است به طوری که سربازان ایرانی مقیم یمن در سرکوبی « اسود عنسی» پیامبر دروغین به یاری سرداران اسلام شتافتند و سپس فرزندان این نو مسلمانان بنام « ابناء یا پسران» در اوایل دوره اسلامی تا مدتی گروهی متمایز باقی ماندند. پس از آن در جنگهای اعراب مسلمان و ایرانیان جلوه های روشنی از برخوردهای فرهنگی متقابل بین آنان مشاهده گردید که تأثیرات عمیق فرهنگی و بالنسبه خوبی را بر تسریع گرایش به اسلام برجای نهاد بطوری که ایرانیان ناراضی از نظام ناعادلانه ساسانی ، مقاومت چندانی در مقابل مسلمانان نکردند بلکه در عوض، پذیرای فرهنگ مهاجمین نیز شدند . ایرانیان اولاً از ستم طبقات حاکمه رها می شدند و ثانیا آزادی مذهبی می یافتند و این که اعراب پس از جنگها عمدتاً در رفتار خویش اعتدال بیشتری بخرج می دادند ، موجب می شد تا به تدریج به اسلام گرایش پیدا کنند .
-مسأله مهاجرت اعراب و پیوستن آنها با ایرانیان در نقاط مختلف ایران منجمله در خراسان ، تأثیر بسزایی در گرایش به اسلام داشت . عامل اخذ جزیه و خراج از نو مسلمانان ایرانی که موجب آزادی آنان در انجام مراسم مذهبی خود می شد و رفتار متعادل فاتحین ، نگرفتن اسیر و نکشتن اسراء ، نیز به نوبه خود فضای اجتماعی مسالمت آمیز و گشاده ای را فراروی ایرانیان پدید می آورد که در گرایش به اسلام اثرات نسبتاً پایداری داشت.
- تشابه دینی بین دین اسلام و دین ایرانیان را برخی محققان از عوامل گسترش اسلام در ایران می دانند و اگر چه مبانی دین زردشت با مبانی توحیدی اسلام کاملاً انطباق ندارد اما وجود مشترکاتی در آیین مزدیسنی و دین اسلام ، آمادگی ذهنی مناسبی را برای ایرانیان در پذیرش اسلام فراهم می نمود.
در پایان مهمترین نتایج فرهنگی اجتماعی ، فتوحات اسلامی در ایران مورد بررسی قرار گرفته که می توان از انتشار تدریجی اسلام در ایران ، توقف نشر مسیحیت در ایران و پیدایش موالی نام برد. قابل توجه است که موالی ایران و اسکان آنها بویژه در بصره و کوفه و آمیزش متقابل علمی و فرهنگی خاصه در دوره های بعدی بین دو عنصر عرب و ایرانی ، زمینه های مناسبی را برای ایجاد یک فرهنگ مشترک اسلامی فراهم آورد .

فهرست مطالب

1. سابقه روابط ایرانیان با اسلام و اسلام در یمن
2. برخوردهای فرهنگی متقابل اعراب مسلمان و ایرانیان در جنگ قادسیه
3. پیوستن متقابل اعراب و ایرانیان به یکدیگر
4. مسأله جزیه و خراج و تأثیر آن در گرایش به اسلام
5. مشابهت دینی
6. مواردی از برخورد امام علی علیه السلام با ایرانیان و تأثیر آن بر گسترش اسلام
* برخی نتایج مهم فتوحات اعراب مسلمان در ایران:
1. انتقاد تدریجی اسلام در ایران
2. توقف نشر مسیحیت در ایران
3. پیدایش « موالی »

1-سابقه روابط ایرانیان با اسلام و اسلام در یمن :

در مورد روابط ایرانیان یا مسلمانها اطلاعات زیادی در دست نیست و در منابع تاریخی تنها به فرازهایی از آنها اشاره شده است . همان طور که منابع گفته اند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) عبدالله بن حُذافَه السَهمی را به دربار خسرو شاهنشاه ایران فرستاد وی به دربار خسرو آمد و نامه حضرت را برای او خواند ، جالب توجه است که نحوه ی ورود خدافه به دربار شاه و بی پروائی و بی اعتنایی به آن همه شکوه و جلال شاه و درباریان ، موجب تعجب ایرانیان اطراف او شد ، خسرو نامه را پاره کرد و بدور انداخت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) چون این سخن را بشنید فرمود: ای خدا کشورش را پاره پاره کن . سپس خسرو به باذان حاکم ایرانی یمن که دست نشانده پادشاه ایران بود ، نوشت و گفت که دو نفر مرد دلیر را بفرست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم ) را دست گیر کن و نزد من بفرست ( نکته مهم در این رابطه آن که گویا تا آن زمان ایرانیان و بخصوص شاه و دربار از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اطلاعی نداشتند و گرنه چنین تصمیم ساده لوحانه ای از سوی خسرو گرفته نمی شد)، آن دو نفر نزد پیامبر آمدند و محمد صلی الله علیه و آله و سلم تبسمّی کرد و آنها را به اسلام دعوت کرد و به آنان فرمود بروید و فردا نزد من بیایید تا نظرم را بگویم . آنها فردا آمدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«مهتر خود را بگویید که در این شب ساعت 7 بود که خداوندگار من ، خسرو خداوندگار او را به قتل رسانید و خدا بدست پسرش شیرویه ، او را بکشت و این در سه شنبه دهم جمادی الاول سال هفتم بود.» (1)
فرستادگان بازان گشتند و سخنان حضرت را به او گفتند ؛ و سپس بازان و سایر ایرانیانی که در یمن بودند اسلام آوردند . پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به مدینه با « بازان» توافقاتی حاصل شد و پس از درگذشت او و یا به روایتی کشته شدن او در جنگ با « اسود عنسی» ، با پسرش به توافقهایی رسیدند . « کارگزارانِ کوچ نشین و سربازان ایرانی مقیم یمن که پس از فاجعه پیروزیهای در عراق از امید دریافت کمک از ایران دست شُسته بودند ظاهراً به آیین تازه اسلام درآمدند و در سرکوبی شورش اسود ، پیامبر علی به یاری سراداران اسلام شتافتند ، این ایرانیان احتمالاً تا اندازه ای جذب محیط عربی خود شده بودند ، اما فرزندانشان که « ابناء یا پسران » خوانده می شدند و در اوایل دوره اسلامی تا مدتی گروهی متمایز باقی ماندند .» (2)
این میزان سابقه ی روابط ایرانیان با اسلام ، گر چه با توجه به امپراتوری عظیم ایران آن روزگار ، آن چنان که برخی منابع گفته اند ، خیلی گسترده به نظر نمی رسید ولی با عنایت به فرسودگی نظام ساسانی و نارضایتی مردم از آن ، می توانست حداقل به عنوان روزنه ی جدیدی به سوی رهایی از ظلم و ستم آن نظام تلقی گردد.

2-خوردهای فرهنگی متقابل و ایرانیان در جنگ قادسیه :

همان طور که بلاذری در « فتوح البلدان » گفته است ، در جنگ قادسیه به سال 14 هـ .ق دو لشکر متخاصم بمدت بیش از 4 ماه در مقابل هم بودند و هر دو از شروع به نبرد خودداری می کردند . در خلال این مدت از دو طرف ریال فرستادگانی بطور مرتب در رفت و آمد بودند . رفتار ساده اعراب و بی اعتنایی آنان و گفتار صریح و گستاخانه این اعراب مسلمان در طی مذاکرات برای ایرانیها همواره مایه اعجاب می نمود زیرا اختلاف و تضادی را که بین احوال و اطوار دو قوم ایرانی و عرب بود ، بخوبی جلوه گر می ساخت . بقول « ابن اثیر» حرکت رستم از مدائن تا قادسیه 4 ماه طول کشید و در هر منزل با احتیاط کامل براه می افتادند. و هنگامی که دو لشکر بهم رسیدند رستم عده ای را به خدمت « زهره» فرستادو تمایل به صلح کرد ، ولی زهره گفت: ما فعلاً چنین منظورهایی نداریم . زیرا بطلب دنیا نیامده ایم بلکه خواست ما آخرت است ... و پس از آن که توضیحی درباره بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دهد ، اظهار داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بندگان خدای را از پرستش بندگان رهایی داد ، زیرا همه فرزندان آدم و حوا و از یک پدر و مادرند.
در نوبتی دیگر « سعد» سردار سپاه اسلام ، « ربعی بن عامر » را نزد رستم فرستاد ، در حالی که رستم لباس کامل پوشیده بود و بر تختی از طلا نشسته بود و پرده ها وقالیهای زربفت گسترده بود ... او(رستم) در برابر فرشهای زربفت از اسب پایین آمد .در آغال رستم توسط مترجمش از او پرسید : چه مشکلی برای شما پیش آمده ؛ گفت: خداوند ما را مأمور نمود که بر هر کس که او بخواهد خروج کنیم و از تنگی معیشت درآمده از دنیای بزرگ خداوند بهره بریم و از ستمهای ادیان دیگر به عدل و داد اسلام پناه ببریم و مردم را بدین او بخوانیم ... هر کس پذیرفت مورد احترام ماست و هر کس نپذیرفت با او به جنگ می پردازیم ، تا این که یا ما به بهشت می رویم و یا پیروز می شویم . رستم فرصت مطالعه خواست ، سپس با فرماندهان خود در خلوت و مشورت کرد و گفت : آیا شما امروز کلامی به این استحکام و روش دیده بودید ؛ گفتند : خیر ، ولی محال است که دین این سگان را بپذیریم . بلاذری نیز این روایت را با کمی تغییرذکر کرده که رستم به مغیره گفت: می دانم که چیزی جز- تنگی معاش شما را بر این کاروا نداشته ، ما چیزهایی به شما خواهیم داد که کاملاً سیر شوید. مغیره گفت: خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی ما فرستاد و مار ا سعادت پیروی از او را داد و بفرمود تا با هر کس که مخالف دین ماست جهاد کنیم ، « حتی یعطوا الجزیه عن یدٍ و هم صاعَرونَ» ( اشاره به آیه 29 سوره توبه ). رستم از خشم فریادی زد و گفت فردا غروب نشده همه شما را به قتل می رسانیم . در رابطه با اهمیت برخوردهای نسبتاً فرهنگی و تأثیرات مسایلی که از آن اجمالاً یاد شد و برای روشن تر شدن این ادعا ذکر دو نکته ضروری و قابل توجه است ؛ یکی آن که تعداد شرکت کنندگان در جنگ آن چنان که طبری گفته سی و چند هزار نفر بوده اند که از این میان سه تا 4 هزار نفر آن مسلمانان بوده اند و غنایم آن قدر بوده که به حدود 30 هزار نفر سهم رسیده است. نکته دوم آن که ایرانیها مقاومت چندانی در مقابل مسلمانان نکردند .(3)

3- پیوستن متقابل اعراب و ایرانیان به یکدیگر

از آن جا که ایرانیان اولاً به سبب تسلط عربها از سپاهیگری و ظلم و ستم طبقات حاکمه رها می شدند و ثانیاً آزادی دینی و مذهبی می یافتند بطوری که می توانستند با پرداخت جزیه ، مراسم دینی خود را با خیال نسبتاً راحتی انجام دهند ، و ثالثاً به دلیل ضعف و فتوری که در نظام ساسانی و به ویژه دستگاه رهبران مذهبی بوجود آمده بود ، . رابعاً به جهت رفتار اعراب که عمدتاً پس از جنگها از اعتدال بیشتری برخوردار بود ، به اسلام می گرویدند. نمونه ای از پیوستن ایرانیان به اعراب آن است که در جنگ قادسیه ، چهار هزار نفر از سپاهیان رستم به لشکر مسلمانان پیوستند ، آنان امان خواسته بودند به شرطی که آزادانه به هر کجا که خواهند حلیف ( هم سوگند) شوند ، مانعی برایشان وجود نداشته باشد و از عطایا نیز به آنان داده شود لذا اعراب پذیرفتند و حلیفِ « زهرة بن حُوَیّة سعدی » از قوم بنی تمیم شدند و آنان بزرگی داشتند که دیلم نامش بود و به همین مناسبت آنان را حَمراء دیلم ( سرخ پوستان که در اصل سفیدپوستان منظور بود در برابر اَسود یا سیاهان ) می گفتند . (4) هم چنین می گویند که این تعداد پس از کشته شدن رستم در قادسیه و فرار ایرانیان از سپاهیان کناره گرفتند و خواستار پیوستن به اعراب شدند ، « مغیرة بن شعبه» ماجرا را به سعد اطلاع داد و سعد به آنها امان داد و همه اسلام آوردند و در جنگ مدائن و جلولاء سعد را یاری کردند و چون بازگشتند با مسلمانان در کوفه ساکن شدند که بدان ها اَحامره نیز می گفتند.(5) درحالی که گروهی بزرگ از اسواران یا اساوره نیز که احامره هم از آنان بودند ، در بصره جای گرفتند . عامل مهم دیگری که در رابطه با پیوستن متقابل اعراب و ایرانیان می توان از آن یاد کرد ، عبارتست از سکونت و آمیزش اعراب با مللی است که بر آنها غلبه می یافتند ، ( بویژه ایرانیان) و این روند به طور تدریجی نیز صورت می پذیرفت ، باعث رشد فرهنگی و علمی مسلمین شد زیرا عمدتاً ملل مغلوب آنها از فرهنگ و تمدن درخشانی برخوردار بودند . مسأله مهاجرت اعراب و پیوستن و آمیزش آنها با ایرانیان در همه نقاط به یک شکل نبوده و دارای شدت و ضعف بوده است و در بعضی نقاط از ثبات آن چنانی برخوردار نبوده و در نقاط دیگری چون « خراسان » حتی نتایج پایدارتری را نیر به همراه خود داشته که ملاحظه « دنت» در این مورد قابل توجه می باشد ، به نظر او گروهی انبوه از قبایل عرب که به خراسان مهاجرت کرده بودند به دو علت این جریان در خراسان دامنه دارتر از مصر بود و موجب انتشار سریع اسلام در میان ایرانیان بود: اول آن که عربها در همه نقاط امپراتوری عظیم ایران پراکنده شدند که این نزدیکی دو عنصر عرب و عجم موجب گسترش سریع اسلام در بین خراسان بنیان شد و دوم آن که : عربها در خراسان با مخالفتهای سازمان یافته ای مواجه نشدند و یهودیان و مسیحیان و زردشتیان به علل نا مناسب بودن موقعیت جغرافیایی و اوضاع و احوال خاص آن جا نتوانستند در مقابل مسلمانان مقاومت نمایند .(6)

4- مسأله جزیه و خراج :

جزیه: این لغت که در اصل از «گزیت» پارسی است در واقع نوعی مالیات سرانه و سالانه ای بود که فقط از مردهای مسیحی و یهودی و مجوس و صائبی ( یا اهل ذمّه) گرفته می شد و زن و کودک از پرداخت آن معاف بودند ، اساس این مطلب از آیه ی 29 توبه است که می فرماید: ... " قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتو الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون ." یعنی با کسانی از اهل کتاب که به خداوند و به روز رستاخیز ایمان نیاورده اند بجنگید تا خود به خواری جزیه بپردازند. مبلغ جزیه نخست یک دینار طلا بود تا آنکه حداکثر به چهار دینار رسید که از ثروت مندان و مالداران گرفته می شد و گاهی به صورت نقدی و گاه به صورت جنسی دریافت می کردند و مُتمردین از پرداخت آن ، زندانی می شدند . از بت پرستان و مرتدین جزیه پذیرفته نمی شد و جنگ با آنها از وظایف مسلمانان به شمار می رفت . محققین که در مورد جزیه و خراج به بحث پرداخته اند ، اظهارات متفاوتی ابراز کرده اند برخی معتقدند که جزیه و خراج یکی بوده است مثل دلهاوزن و بکر و کاتیانی ، اما دنت هم چون فقهای اسلام بین آنها تفاوت قایل است و فقهای قرون بعدی نیز معتقدند که این دو واژه به معنی خاص خود استعمال می شده است . هم چنین در منابع تاریخی آمده است که عربها آمده است که عربها بعد از فتح نهاوند ، دینور و ری و اصفهان ، قم و کاشان متوجه آذربایجان شدند و پس از جنگهای سخن و پی در پی بالاخره با شروطی که علاقه مسلمانان را به غنایم نشان می داد ، آن جا فتح شد و بطوری که بلاذری گفته است مرزبان آنجا از طرف اهالی با « حذیفة بن یمان» که از جانب « مغیرة بن شعبه » والی کوفه ، برای فتح آذربایجان مأمور شده بود ، صلح کرد و مقرر شد که مرزبان 800 هزار درهم بپردازد به شرطی که حذیفه کسی را نکشد و اسیر نگیرد و آتش کده ها را ویران نسازد و مردم در انجام مراسم مذهبی خود آزاد بوده و برای رقص و پای کوبی در روزهای عید بخصوص اهل شیر ، از آزادی کامل برخوردار باشند.(7) در نمونه دیگری که در فتح شیراز است گفته شده که در اواخر عُمر خلیفه دوم توسط ابوموسی اشعری و الی بصره و عثمان بن ابی العاص ، کازرون و شیراز فتح شد . در شیراز شرط کردند که هر کس می خواهد می تواند بجایی دیگر کوچ کند و هر کس بماند بعنوان ذمّی می شود و باید جزیه بپردازد و آنها نیز متعهد شدندکه کسانی را نکشند و به اسارت و بردگی نگیرند.

خراج:

گذشته از جزیه ، مبالغی به نام مالیات بر زمین و محصولات از مالکان سرزمینهای فتح شده که زمینهایشان به آنان واگذار شده بود ، دریافت می شد . در منابع تاریخی تصریح شده است که در جنگها و فتوحات مسلمین ، ملل مغلوب بویژه ایرانیان بین سه امر یعنی جنگ یا پرداخت جزیه و پذیرش اسلام مخیّر می شدند که غالباً جزیه را می پذیرفتند . بلاذری که عمدتاً از « ابویوسف» نقل می کند در مورد خراج زمینها جمع بندی خوبی کرده است که مختصراً به آن اشاره می گردد :
1. در صورتی که کافری زمینش با جنگ فتح شود و اسلام بیاورد ؛ زمین از آن او بوده و فقط باید خراج بپردازد.
2. اگر کسی بیهوده و بدون دلیل زمینش را رها کرده باشد از او می خواهند که اراضی خود را کشت کند و خراج آن را بدهد و یا زمین را به دیگری بسپارد تا زراعت کند.
3. اگر کسی زمین را 2 سال گذاشت و پس از آن کشت کرد و به محصول رسید بنا به روایتی یک سال و به روایت دیگری باید خراج 2 سال متروک شده را نیز بپردازد.
4. چون زمین حاصل خیزی را آب ببرد یا با سیلابی مورد تعرض و نابودی قرار گیرد و یا دچار آفتی شود ، از صاحب او خراج نگیرند.
5. اگر در زمینهای فتح شده ، کسی زمین مَواتی را آباد کند ، آن زمین متعلق به اوست .(8)
- قابل توجه است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در مورد گرفتن خراج از اراضی خیبر نیز اقدام کرده بود .(9)
خلیفه دوم نیز در نامه ای پس از فتح سوادایران توسط « سعد بن ابی وقاص» از سعد خواست که از غنایمی را که جنگ جویان بدست آورده اند از آنان بگیر و بقیه را هر چه ماند میان آنها تقسیم کن و زمینها را به کشاورزان آن جا برگردان ، چون اگر زمینها را میان فاتحان تقسیم کنی ، برای آنهایی که در این نواحی زندگی می کنند چیزی باقی نخواهد ماند . هم چنین وقتی که دهاقیی معروفی چون دهقان فلالیج و نهرین ، بابل و عال و نهر الملک و ... اسلام آوردند خلیفه دوم اعتراض به آنها نکرد ، زمینهای آب را نگرفت و بار جزیه را از گردنشان برداشت.(10)
- طبقات بالای جامعه ایرانی که حاکمان شهرها و قلاع نظامی نیز بودند ابتدا به شرط پرداخت خراج سر به اطاعت فرو می آوردند مثل بعضی از دهاقین اصفهان . امّا چون بعدها از التزام به مالیات سرانه و خراج احساس شرم و حقارت می کردند ، اسلام می پذیرفتند . قابل ذکر است که طبقات عالی جامعه ساسانی از پرداخت مالیات سرانه معاف بودند و پرداختن آن را همواره نوعی حقارت اجتماعی تلقی می کردند . و غالباً دیده شده است که فتح نواحی داخلی ایران بجز قسمتهایی که نفوذ اشراف و طبقات ممتاز ( مثل طبرستان و ...) بیشتر از نقاط دیگر بود ، به سرعت پیش می رفت.(11)
عشر: نوع دیگری از مالیات ارضی بود که متعلق به مسلمین بود و عبارت از محصولات اراضی آنها بود ، و بدین صورت بوده که زمینهایی را که به صلح فتح شده بود ، چنان چه در اختیار فردی مسلمان گذاشته می شد ، مشمول پرداخت عشر می گردید و بتدریج اغلب زمینها بدلیل خرید و فروش و یا در اثر اسلام آوردن صاحبان آنها در زمره زمینهای عشر می شد . نرخ عشر هم در همه جاها به طور یک سان نبوده است و اگر چه عشر مخصوص مسلمانان بود ولی گاهی اوقات غیر مسلمانان نیز به جای خراج ، عشر می پرداختند .

5- مشابهت دینی:

تشابه دینی بین دین ایرانیان و دین اسلام را محققان یکی دیگر از عوامل گسترش اسلام در میان ایرانیان تلقی می کنند و این نظر عمدتاً به گونه ای مطرح شده است که صاحب نظران مزبور اطلاعات دقیقی از عقاید اسلامی نداشته اند و سعی کرده اند که مبانی دین زردشت را کاملاً با مبانی توحیدی اسلام منطبق نمایند در حالی که مثلاً در عقاید اسلامی هرگز اهورمزد و اهریمن که در دین زرتشت هر دو خالق جهان هستند ( یکی خیر و دیگری شر) همان الله و ابلیس یا شیطان نیست زیرا از نظر عقاید اسلامی شیطان نقشی در آفرینش و خلقت اشیاء و جهان ندارد و هرگز معادل اهریمن و دیو نیست بلکه معادل همان ابلیس عربی است . ولی به هرحال وجود مشترکاتی در آیین مزدیستی مثل اهورمزدا ، آفرینش جهان در 6 روز و وجود ملائکه و شیاطین و ... هم چنان روایات اسلامی درباره فتح ایران آمادگی ذهنی ای به اعراب داده بود که در فتوحشان نقش مهمی داشت ، وجود این گونه مشترکات نیز به ایرانیان آمادگی ذهنی برخورد با عقاید اسلامی را می داد و سپس زمینه های تعمیق آن را فراهم می ساخت. زیرا آن چنان که بر می آید آیین زردشتی اساساً آیینی توحیدی بود چنان که « شهرستانی » تیتر در « الملل و النحل » زردشت را موحد خوانده است . و « چون غیر توحیدی بودن آیینی زردشتی به حسب اصل و ریشه مسلم نیست ، اگر موازین فقهی ایجاب کند هیچ مانعی نیست که این آیین توحیدی تلقی شود ... و همه شرک ها چه از ناحیه ثنویت و چه از ناحیه آتش پرستی و غیره ، بدعتهایی که بعدها الحاق شده اند تلقی شود.» (12)

6- مواردی از برخورد امام علی علیه السلام با ایرانیان و تأثیر آن بر گسترش اسلام:

در این رابطه باید اذعان داشت که منابع تاریخی اطلاعات دقیق و روشنی ارایه نداده اند بلکه می توان از خلال این موارد برداشت رسد و فهمید که شیوه اصلاح و عدالت خواهی آن حضرت ، آن چنان که منابع تاریخی صراحتاً نمی گویند در گسترش اسلام چندان هم بی تأثیر نبوده است . علی علیه السلام در دوره خلافتش مرتباً با عاملان خود در بلاد مختلف ارتباط داشت و از وضع آنان آگاهی کامل کسب می نمود و در همه ی نامه هایی که برای آنان می فرستاد آنها را به خیر و صلاح دعوت می نمود و آنان را از دامهای شیطانی و اسیر هوی نفس شدن و بدرفتاری با مردم – بر حذر می داشت مثل نامه هایی که او برای « علی بن قیس» عامل آذربایجان و لغمان بن عَجلان » ، علی بن یزید قیس ، «مصقلة بن هبیره» فرماندار اردشیر خوره و ... ارسال کرده بود.(13) نمونه دیگر برخوردها برخوردی بود که با مسأله قتل هرمزان کرد و او را از چنگال خلیفه دوم نجات داد.
-علی علیه السلام مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را هم چون اعراب اصلی عطا می داد. که در این باب به او اعتراض کردند ، پس در حالی که چوبی از زمین برداشت و آن را میان دو انگشت خود نهاد ، فرمود: « تمام قرآن را تلاوت کردم و برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق به اندازه ی این چوب برتری نیافتم .»(14)
- در موردی دیگر علی علیه السلام ، پس از آن که متوجه شد که طلحه به زبانه قتل قاتل عمر ، عده ای از ایرانیان را کشته است ، گفت که آیا اگر یک ایرانی مرتکب قتل نفسی شد نباید سایر ایرانیان را به قتل رسانید! در خاتمه این مبحث ، گر چه منابع تاریخی درباره برخورد متقابل ایرانیان و علی (علیه السلام ) آن چنان که باید نظر دقیقی ابراز نداشته اند و مضافاً به این که اصولاً باید دید با فرصت زمانی که برای آن حضرت فراهم آمد و با توجه به این مطلب که تعمیق مسایل فرهنگی اساساً نیاز به ظرف زمان طولانی تری دارد ، می توان برداشت کرد ، همان مختصر برخوردهایی که غالباً وجهه فرهنگی داشته است ، می توانست بعدها ایرانیان را در گرایش به اسلام و به ویژه تشیع ترغیب نمایند. در این دوره در حقیقت اسلامی که به ایرانیان عرضه می شود ، سوای برخوردهایی که از صحابی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چون عمار یاسر و سلمان و ... در باب فتوحات اسلامی بویژه با ایرانیان وجود دارد ، اسلامی است که از جهت تئوریک و عمل با آن چه را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) درصدد گسترش و تثبیت آن بود ، فاصله هایی اساسی داشت و همین زوایای بظاهر کوچک بود که در دوره های بعدی بویژه روی کار آمدن امویان و عباسیان به انحرافات عمیق و شگرفی در آن چه که اسلام در پی آن بود ، منجر شد . زیرا انحرافاتی که در اصل اسلام بوقوع پیوسته بود آن چنان گسترده شده بود که دیگر حتّی مساعی امیرالمؤمنین و سایر ائمه (علیهم السلام) هم نتوانست آنها را به نقطه مورد نظر اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازگرداند. نکته دیگری که ذکر آن در ایده ها نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که اسلامی که در این دوره به ملل مغلوب و خصوصاً ایرانیان عرضه می شود در همان قالب اهل سنّت است و کوشش هایی که برخی مورخین معاصر دارند تا این که پیدایش تشیع را در این دوره در بین ایرانیان توجیه نمایند ، عمدتاً غیر تاریخی به نظر می رسد ، چرا که با توجه به پوسیدگی نظام ساسانی و نارضایتی مردم از آن و سرعت ورود اسلام به ایران با همه ضعفها و نواقص و فرصت زمانی بسیار کمی که ایرانیان برای شناخت اسلام واقعی با اسلام مهاجمین داشتند ، عملاً این کار را به دوره های طولانی تری واگذار می کرد .

برخی نتایج مهم فتوحات اعراب مسلمان در ایران

1- انتشار تدریجی اسلام در ایران :

انتشار اسلام در ایران نتایج و عواقب نسبتاً مثبت و منفی هایی به دنبال داشت که از مهمترین نتایج این فتوحات در ایران ، گسترش تدریجی دین اسلام در ایران بود . و از آن جا که پذیرش این آیین جدید به برخورداری ایرانیان از سابقه ی فرهنگ و تمدنی درخشان مایع می گرفت و خصوصیات فرهنگی فی الواقع ایرانیان به جذب و گسترش این دین در نواحی مختلف این سرزمین کمک های بی شایبه ای نمود و متقابلاً اختلاط و آمیزش فرهنگی بین اعراب و ایرانیان آن چنان که در دوره های بعدی تاریخ مشاهده شده است موجب عظمت یافتن ایران و اسلام گردید . در حالی که تا این زمان تمامی اقوام مهاجمی که ایران را مورد تعدی همه جانبه سیاسی نظامی فرهنگی و اجتماعی قرار داده بودند ( مثل یونانیان) بدلیل برتری فرهنگی ایرانیان عاقبت موجب مستهلک شدن آنان در فرهنگ این مرز و بوم ، شده بودند . بالاخره این هجوم گسترده در همه زمینه های سیاسی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و آداب و رسوم و مذهب ایرانیان تأثیرات عمیقی بر جای نهاد که تا امروز نیز شاهد آن هستیم و مسأله به گونه ای تداوم یافت که در قرون و اعصار بعدی و حتی تا به امروز ، اساساً مطرح کردن اسلام و عقاید اسلامی بدون عنصر ایرانی که دانشمندان و فلاسفه بزرگی را شامل می شود ، بعنوان تاریخ نضج و گسترش اسلام ، پوچ و بی معنی به نظر می رسد ، مضافاً بر این که برخی مناسبات و ملاحظات اساسی تاریخ ایران قبل از اسلام مانند اصول و تشکیلات اداری و حکومتی و ... به همراه وجود وزراء و دبیران ایرانی بویژه در دوره اسلامی موجب عظمت یافتن حکومتهای اسلامی شده است .

2- توقف نشر مسیحیت در ایران:

از نتایج دیگر این فتوحات در ایران مراد اندیشه ، اندیشه مسیحی بعنوانی اندیشه ای فعال و حیاتبخش برای جامعه ایرانی بود ولی این هرگز بدان معنی نبود که به طور کلی مسیحیت از ایران منسوخ گردد بلکه آنان می توانستند با پرداخت جزیه در انجام مراسم عبادی خود آزاد باشند . به بیان دیگر نشر اسلام در ایران موجب توقف نشرمسیحیت در ایران شد . مسیحیان در شمال بین النهرین قدرت زیادی داشتند چنان که این مطلب از تعدد دیرها و صومعه های ایشان نمایان است ولی دیرنشینی در ایران مانند مناطق شمالی بین النهرین که در حقیقت با مراکز غربی مسیحیت در ارتباط بودند ، رواج نداشت لذا با انجام فتوحات اسلامی ارتباط این مراکز تا حد زیادی گسسته شد . (15)

3-پیدایش موالی :

به طور کلی موالی عرب به مسلمانان غیر عربی گفته می شد که با مسلمین جنگ نکرده و اسیر نشده بودند . آن چه بدیهی است این مطلب است که چنان چه کسی اسلام می آورد می بایستی علی القاعده مانند سایر مسلمانان با آنان رفتار شود و از حقوق کسانی برخوردار می شدند ؛ ولی بافت بسته و تفکر و منجمد عربیّت بر خلاف آن چه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دستورات قرآن کریم بر آن صراحت داشت ، و اعتقاد اسلامی نیز همین است که انسانهای متقی در پیشگاه خدا برتر از دیگرانند و هیچ مِلاکی جز تقوی وجود ندارد که معیار امتیاز کسی بر دیگری باشد ، لذا برخوردهای غیر اصولی و اسلامی اعراب موجب آن می شد که موالی ( به معنی ولی یا پیوستن به کسی بود) خود را به یکی از قبایل عرب منسوب کنند که این رسم تا مدتهای زیادی در بین اعراب باقی ماند و اثرات منفی و غرب را نیز در پی داشت.
در منابع تاریخی غالباً موالی به گروه های زیر گفته می شد:
الف- مسلمانان غیر عرب که با مسلمین جنگ نکرده بودند .
ب- اسیران جنگی که اسلام می آوردند و آزاد می شدند .
ج- در صورتی که اهل ذمّه اسلام می آوردند نیز در شمار موالی عرب به حساب می آمدند.
د- کسانی که با عقد موالات به یکی از قبایل عرب منسوب می شدند .
موالی که در حقیقت پست تر از اعراب قبیله ای بودند ، می باید در جنگهای قبیله ای وارد عمل می شدند ولی با وجود این بدلیل لیاقتهای ذاتی و غیر قابل انکاری که داشتند حتی به مقامات عالیه ای بویژه در دیوانها و ادارات مالی می رسیدند زیرا عربها فاقد هرگونه تجربه ای در این رابطه بودند . به هرحال ورود و مهاجرت اهراب به ایران و اسکان آنها در اردوگاههای نظامی ( کوفه ، بصره و ...) که رفته رفته به صورت مراکز شهری درآمد و آمیزش متقابل علمی و فرهنگی بویژه در دوره های بعدی بین دو عنصر عرب و ایرانی ، زمینه ای را برای ایجاد یک فرهنگ مشترک اسلامی فراهم آورد .

پی نوشت ها :

1. جا حظ ، ابوعثمان عمر بن بحر : التاج ، به کوشش استاد احمد زکی پاشا ، ترجمه حبیب الله نوبخت ، نشر تابان ، ص 19- 15 و نیز : نولدکه ، طبری ، ص385
2. بویل ، جی ، آ : تاریخ ایران ( کمبریج) ، ترجمه حسن آنوشه ، امیرکبیر ، 1368 ، چ اول ، ج سوم قسمت اول ، ص720 به تقل از نولدکه : طبری ، صص264و 349 و 351.
3. بلاذری: فتوح البلدان ، ترجمه دکتر محمد توکل ، نشر نقره ، 1367 ، صص 364و 366 و نیز : ابن اثیر : اخبار ایران ، ترجمه دکتر باستانی پاریزی ، تهران ، دنیای کتاب ، 1365 ، چ دوم ، صص179 و 180 و دینوری: اخبار الطوال ، ترجمه مهدوی دامغانی ، نشر نی ، 1368 ، صص 152و 153 و هم چنین ، طبری : تاریخ الرسل و الملوک ، ترجمه پاینده ، نشر اساطیر ، 1362، چ دوم ، ج4 ، ص1639
4. بلاذری : فتوح البلدان ( بخش مربوط به ایران ) ، به تصحیح استاد علامه فروزان ، ترجمه آذرتاش آذرنوش ، تهران ، نشر سروش ، 1364 ، چ دوم ، ص41.
5. همان منبع: ص41- * اسواران جزء طبقات درباری ساسانی بودند و به معنی اشراف و نجبا و شاهزادگان درجه اول بوده اند و یا از دودمان ایرانی بودند که در بصره مقیم شدند در مقابل « احامره» که در کوفه ساکن شدند . مراجعه سؤدبه : التاج ، جاخط، ترجمه نوبخت ، تهران ، 1308 ، نشر تابان ، صص30 و 31
6. دنت ، دانیل : مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام ، ترجمه محمد علی موحد ، تهران ، انتشارات خوارزمی ، چ سوم ، ص170
7. بلاذری : فتوح البلدان ، ترجمه آذرنوش ، ... ، ص84
8. همان منبع : صص142و 143
9. واقدی ، محمد بن عمر : مغازی ، ترجمه دکتر مهدوی دامغانی ، تهران ، مرکز نشر دانشگاهی ، 1362 ، ج2 ، صص526و 527 ، به نقل واقدی: پس از فتح خیبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) طبق قراردادی مقرر کردند که اراضی را کشت کنند و نیم محصول را به حضرت دهند ولی بعد شکایت کردند که مسلمانان به ما تعدی می کنند لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در مسجد فرمود: «... به ایشان در مورد خونها و اموالشان امان داده ایم و شما نمی توانید اموال کسانی که با آنها پیمان داریم ، تصرف کنید مگر در مقابل حق ...»
10. بلاذری : فتوح البلدان ، ترجمه آذرنوش ، ... ، صص27و28
11. همان منبع : ص72 به بعد
12. مطهری ، استاد شهید مرتضی : خدمات متقابل اسلام و ایران ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1362 ، چ دوم ، صص204-202
13. یعقوبی ، ابن واضح : تاریخ یعقوبی ، ترجمه آیتی ، تهران انتشارات علمی و فرهنگی ، 1362 ، چ دوم ، ج دوم ، ص82 به بعد
14. همان منبع : ص82 به بعد
15. فرای ، ریچاردن : عصر زرین فرهنگ ایران ، ترجمه مسعود رجب نیا ، انتشارات سروش ، 1358 ، ص153

فهرست منابع مورد استفاده

1. این اثیر : اخبار ایران ، ترجمه محمد ابراهیم باستانی پاریزی ، تهران ، دنیای کتاب ، 1352 ، چاپ دوم
2. بلاذری : فتوح البلدان ، ترجمه دکتر محمد توکل ، نشر نقره ، 1367
3. بلاذری : فتوح البلدان ( بخش مربوط به ایران ) تا به تصحیح استاد علامه فروزان ، ترجمه آذرتاش آذرنوش ، تهران ، نشر سروش ، 1364 ، چاپ دوم
4. بویل ، جی ، آ. : تاریخ ایران کمبریج ، ترجمه حسن آنوشه ، امیر کبیر ، 1368 ، چاپ اول ، جلد سوم قسمت اول
5. جاحظ ، ابوعثمان عمر بن بحر : التاج ، به کوشش استاد احمد زکی پاشا ، ترجمه حبیب الله نوبخت ، نشر تابان [ بی تاریخ]
6. دنت ، دانیل : مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام ، ترجمه محمد علی موحد ، تهران ، انتشارات خوارزمی ، چاپ سوم
7. دینوری : اخبار الطوال ، ترجمه مهدوی دامغانی ، نشر نی ، 1368 ، چ سوم
8. طبری ، محمد بن جریر : تاریخ الرسل و الملوک ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، نشر اساطیر ، 1362 ، چاپ دوم ، جلد چهارم
9. فرای ، ریچاردن : عصر زرین فرهنگ ایران ، ترجمه مسعود رجب نیا ، انتشارات سروش ، 1358
10. مطهری ، استاد شهید مرتضی : خدمات متقابل اسلام و ایران ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1362 ، چاپ دوم
11. واقدی ، محمد بن عمر: مغازی ، ترجمه دکتر مهدوی دامغانی ، تهران ، مرکر نشر دانشگاهی ، 1362، چاپ دوم
12. یعقوبی: تاریخ یعقوبی ، ترجمه آیتی ، تهران ، انتشارات علیم و فرهنگی ، 1362 ، چاپ دوم


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 6:21 عصر توسط خادم نظرات ( ) |

نویسنده:نوروز اکبری زادگان
منبع:عاشورا خروش بیداری
علی رغم ریزش های اجتماعی ، مصادیق رویش ها هم در مقطع تاریخی صدر اسلام کم نبوده است از جمله ی آنان می توان به برخی شخصیت ها و صحابه ی بزرگ امام علی(علیه السلام ) اشاره کرد: مالک اشتر ، عقیل بن ابی طالب ، عثمان بن حنیف، عمار بن یاسر ، مقداد ، ابوذر ، سلمان فارسی ، عبدالله و عبیدالله بن عباس ، سعید بن نمران ( حاکم یمن) ، محمد بن ابی بکر ، عمر و بن حمق ، عدی بن حاتم ، میثم تمار ، حسان بن حسان ، قیس بن سعد ، ابن تیهان یا ذوالشهادتین ، هاشم مرقال ، زید بن صوحان عبدی ، خبّاب بن ارت ، هاشم بن عتبه و ... رهبر معظم انقلاب ( مدظله العالی ) این چنین به بحث و رویش ها اشاره نموده اند : «... رویش ، عبدالله بن عباس ، محمّد بن ابی بکر است ، مالک اشتر است ، میثم تمار است . این ها رویش های جدیدند. این ها که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نبودند ، این ها در همان دوره ی غربت اسلام روییدند، این ها نهال های تازه اند ... شما ببینید ، یک مالک اشتر در همه ی تاریخ اسلام ، چه قدر مؤثر است...
امیرالمؤمنین (علیه السلام ) هر جا در میدان های جنگ احتیاج به زبان داشت ، عبدالله بن عباس می رفت و هر جا احتیاج به شمشیر داشت ، مالک اشتر بود ، ... مثل این رجال نه یکی نه ده تا ، نه هزار تا ، هزاران نفر بودند ...»(1) اینک به جلوه هایی از رویش ها در دیدگاه نهج البلاغه اشاره می نماییم تا از خلال ذکر سیمای مجاهدان راه خدا ، به الگوهای جاودانه ای دست یابیم که برای همه ی عصرها و نسل ها اسوه هایی ماندگار به حساب می آیند.

مالک اشتر ؛ مصداق رویشی عظیم

حضرت امیر (علیه السلام ) در نامه ها ، خطبه ها و حکمت های متعدّد ،ویژگی ها و ارزش های والای مالک اشتر را برشمرده و به نقش الگویی این شخصیت بزرگ اشاره فرموده اند . از جمله :
- بنده ی سرافراز خداوند ( بعثت الیکم عبداً من عباد الله ).
- در روز های وحشتناک ، هوشیار( لاینام ایّام الخوف).
- خستگی ناپذیر در برابر دشمن.( و لا ینکل عن الاعداء ساعات الروع).
- سخت و مقاوم در برابر دشمن( اشدّ عی الفجّار من حریق النّار).
- برخوردار از ولایت و رهبری( و اطیعوا امره فیما طابق الحقّ).
- شمشیری از شمشیرهای خدا( فانّه سیف من سیوف الله).
- مبارز سستی ناپذیر (لا کلیل الظبّه).
- دارای ضربه ها و حملات کوبنده ( و لا نابی الضّریبة ).
- برخوردار از مدیریت نظامی (فان امرکم ان تنفروا فانفروا).
- تسلیم اوامر رهبری( فانه لایقدم و لا یحجم).
- ناصح و خیرخواه مردم( و قد آثرتکم به علی نفسی لنصیحة لکم...).
- سخت گیر و توانا در برابر دشمنان( و شدّة شکیمته علی عدوکم).(2)
- ممتاز در میان یاران ( و الله لو کان جبلاً لکان قتدا).
- سازش ناپذیر( و لو کان حجراً لکان صلداً).
- دارای شخصیت برتر ( لا یرتقیه الحافر).
- دارای ارزش های دست نایافتنی ( و لا یوفی علیه الطائر).(3)
- راست کننده ی کجی ها(فلقد قوم الاود ).
- درمان کننده ی دردها ( و داوی العمد).
- برپا دارنده ی سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) ( و اقام السنّة).
- پشت کننده بر فتنه ها ( و خلّف الفتنة).
- پرهیز کننده از آلودگی ها ( ذهب نقّی الثوب).
- پرهیز کننده از زشتی ها( قلیل العیب).
- پیشگام در انجام نیکی ها ( اصاب خیرها).
- رهایی یافته از بدی ها ( و سبق شرّها).
- اطاعت کننده خدا( ادّی الی الله طاعته).
- بیم ناک از مجازات الهی(و اتّقا بحقّه ).
- سرگردانی مردم مصر بعد از مرگش ( رحل و ترکهم فی طرق).(4)
- شایسته ی فرماندهی ( و قد امرت علیکما).
- در امر فرماندهی ، مدیر و مدبّر( و قد امرت علیکما فاسمعاً له و اطیعاً).
- پناهگاه مطمئن برای نیروها( و قد... و اجعلاه درعا و مجنّا).
- شجاعت و جسارت در جنگ ( فانه ممن لا یخاف و هنه).
- دور بودن از لغزش ها و خطاها( فانه ممن ... و لا سقطته).
- برخوردار از قاطعیت ( و لا بطؤه عمّا الاسراع الیه احزم).
- بهره مند از شناخت لازم ( و لا اسراعه الی ما البطء عنه امثل).(5)
- ناصح و خیراندیش برای اسلام و رهبر( کان رجلاً لنا ناصحاً).
- سخت گیر و کوبنده نسبت به دشمنان اسلام ( و علی عدوّنا شدیداً ناقما).
- مشمول دعای رهبر ( فرحمه الله).
- بهره مند از خشنودی امام (علیه السلام ) ( و نحن عنه راضون).
- بهره مند از پاداش های الهی ( اولاه الله رضوانه).(6)

سیمای مجاهدان راه خدا در آینه ی شخصیّت ابوذر

ویژگی های شخصیّتی که امام علی (علیه السلام ) در نهج البلاغه بر می شمارد ، شخصیّت این صحابه ی بزرگ را به خوبی ترسیم می کند که می تواند اسوه ی مجاهدان راه خدا در همه ی ادوار تاریخ باشد:
- در راه خدا خشم می کند( یا اباذر انک غضبت الله).
- امیدوار به خداوند است ( فارج من غضبت له).
- ترساننده ی دنیا پرستان است ( ان القوم خافوک علی دنیاهم)
- غیرتمند دین دار است(و خفتهم علی دینک).
- پرهیز از دنیای دنیاطلبان دارد( فاترک فی ایدیهم).
- سود برنده در آخرت است( و ستعلم من الرّابع غداً).
- مورد غبطه ی بهشتیان است(و الاکثر حسداً).
- بی از هدایای دشمنان است(و ما اغناک عمّا منعوک).
- با غیر حق انس و الفت نمی گیرد( لا یؤنسّنک الاّ الحق).
- وحشت دارد از باطل گرایی ( و لا یوحشنک الا الباطل).
- با دنیا پرستان ترک دوستی می کند.( فلو قبلت دنیاهم لا حبّوک).
- با دنیا پرستان هم کاری نمی کند( و لو قرضت منها لأمنوک).(7)

محمّد بن ابی بکر ؛ مصداق رویش غریبانه

امیرالمؤمنین (علیه السلام ) دو ویژگی شخصیّتی مهم را برای او بر می شمارد که اگر به خصوصیات دیگرش هم اشاره نمی فرمود ، در معرفی این صحابی بزرگ کفایت می کردند.
طبق فرموده ی حضرت ، او :
- مورد محبّت و اعتماد امام (علیه السلام ) بود( و لقد کان الی حبیباً).
- تربیت شده ی امام (علیه السلام) بود ( و کان لی ربیباً).(8)
فضایل دیگر محمّد بن ابی بکر عبارتند از:
- در حکومت مصر نقش کلیدی داشت ( حزننا علیه علی قدر سرورهم به).
- دشمن سرسخت شامیان بود(الا انهم نقضوا بغیضاً).
- دوستی وفادار برای امام (علیه السلام ) بود (و نقصنا حبیباً).
- امام (علیه السلام ) در شهادتش اندوهناک شد(ان حزننا علیه).
- معاویه از مرگ او شادمان شد(علی قدر سرورهم به ...).(9)
- رسیدن به مقام شهادت که برای او فضیلتی بزرگ محسوب می شود .( و محمد بن ابی بکر قد استشهد ).
- فرزندی دلسوز و خیراندیش برای امام (علیه السلام ) بود( ولداً ناصحان).
- کارگزاری تلاش گر و رنج دیده بود( و عاملاً کادحاً).
- شمشیری برنده و قاطع برای اسلام بود( و سیفاً قاطعان).
- سدّی استوار و بازدارنده در برابر دشمن به حساب می آمد( و رکناً دافعاً).(10)

عبدالله بن خبّاب بن ارت ؛ مهاجری عاشق

وی که از صحابه ، برجسته امام علی (علیه السلام ) بود ، مورد بغض و کینه ی خوارج قرار گرفت و از آن جا که حضرت او را پس از جریان حکمیت بر حق دانسته بود ، او را مستحقّ مرگ دانستند و در کنار نهری سر بریدند و سپس همسر و جنینش را کشتند. در تاریخ است که در همین زمان خرمایی از درخت افتاد و یکی از خوارج آن را به دهان گرفت و دیگری او را به خاطر عدم پرداخت مبلغ آن نهی کرد . او نیز خرما را از دهانش بیرون انداخت که نکند مرتکب گناهی شده باشد! چون خبر شهادت این صحابی وفادار ، به حضرت رسید ، امام (علیه السلام ) سفیری نزد خوارج فرستاد که متأسفانه او را هم کشتند.(11)
حضرت امیر (علیه السلام ) در نهج البلاغه ویژگی های شخصیتی او را این چنین بر می شمارد:
- با میل و رغبت اسلام آورد ( یرحم الله خبّاب بن ارت فلقد اسلم راغباً).
- هجرتی عاشقانه در راه خدا داشت( و هاجر طائعاً).
- دارای ملکه ی قناعت و خودکفایی بود( و قنع بالکفاف).
- از خدا خشنود بود( و رضی عن الله).
- زندگی سراسر مجاهدانه ای داشت( و عاش مجاهداً).(12)
در جای دیگری نیز حضرت به ویژگی های رویش ها و الگوهای ایثار طلبی اشاره می فرمایند: « ... دریغا از برادرانم که قرآن را خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند . در واجبات الهی اندیشه کرده و آن ها را برپا داشتند. سنت های الهی را زنده و بدعت ها را نابود کردند . دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی کردند ...»(13)

حجر بن عدی ؛ رویشی غریبانه در عصر امام حسن(علیه السلام)

چنان که از منابع تاریخی این دوره بر می آید ، علی رغم ریزش های قابل توجّهی که در دوران امام حسن(علیه السلام ) واقع شد ، رویش های عظیمی نیز نهضت اسلامی را حفظ و تداوم بخشید . امام حسین (علیه السلام ) در نامه ای به معاویه به ویژگی های شخصیّتی حجر و یارانش می پردازد که عظمت وجودی این صحابی بزرگ را به خوبی آشکار می سازد.
امام حسین (علیه السلام ) در نامه اش به معاویه می فرماید: « آیا تو قاتل حجر بن عدی و یارانش نبودی ؟ قاتل کسانی که همه از :
- نماز گزاران و پرستندگان خداوند بودند .
- کسانی که بدعت ها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه می کردند.
- کارشان امر به معروف و نهی از منکر بود.(14)

پی نوشت ها :

1- رهبر معظم انقلاب( مدظله العالی): سخنرانی مورخ 27/9/78.
2- نهج البلاغه : ترجمه دشتی ، نامه ی 38.
3- همان : حکمت 443.
4- نهج البلاغه : ترجمه دشتی ، خطبه ی 228.
5- همان : نامه ی 13.
6- همان : نامه ی 34.
7- نهج البلاغه : ترجمه دشتی ، خطبه ی 130.
8- نهج البلاغه : ترجمه دشتی ، خطبه 68.
9- همان : حکمت 325.
10- همان : نامه 35.
11- طبری: تاریخ الرسل و الملوک ، ... ، ج4 ، صفحات 609 و 610.
12- نهج ابلاغه : ترجمه دشتی ، حکمت 43.
13- همان : خطبه 182.
14- دینوری ، ابن قتیبه : الامامة و السیاسة ، طبع 3 ، قاهره ، مکتبة مصطفی البابی الحلبی ، 1382 هـ ق ، جلد 1 ، ص180.


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 6:19 عصر توسط خادم نظرات ( ) |

نویسنده:نوروز اکبری زادگان
منبع:عاشورا خروش بیداری

در تاریخ صدر اسلام ، دوران امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) از ویژگی خاصی برخوردار است و عمل کرد و مواضع آن حضرت در قبال مسایل اجتماعی ، همواره می تواند الگوی مناسبی برای نهضت های اسلامی باشد . امّا متأسفانه این دوران بسیار کوتاه بود و علی رغم هدایت های پیامبر گونه ی آن حضرت ، سطح فرهنگ جامعه ی اسلامی در دوران خلفا تنزّل یافته بود و فتنه های شیفتگان قدرت کارگر افتاد . و جامعه از مسیر نبوی و علوی خویش فاصله گرفته بود . رهبر معظّم انقلاب ( مدظله العالی) این دوره ی کوتاه را چنین ترسیم می نمایند:
« ... سطح فرهنگ و اندیشه ی مردمی که در جامعه ی اسلامی آن روز زندگی می کردند ، آن چنان بالا بود که وقتی علی بن ابی طالب (علیه السلام ) این سخنان عمیق و پر مغز را در منبر ادا می کرد ، زن و مرد ، کوچک و بزرگ ، سخن او را می فهمیدند ... پس همان طور که می بینید سطح فرهنگ جامعه علوی بالاست و در آن حدی است که نهج البلاغه را می فهمد...»(1)

نکاتی چند در باب رویش های اجتماعی

1. پر واضح است که هر جامعه ای متناسب با ارزش هایش ، هم ریزش دارد و هم رویش که در سطوح تئوری و عملی تحقّق می یابند.
2. ریزش ها آثار کوتاه مدّت و مقطعی دارند ، امّا رویش ها ماندگارند. زیرا بر اساس فطرت ، جوامع بشری و به سوی صلاح و رستگاری حرکت می کنند.
3. رویش ها نیاز به بسترهای فرهنگی و اجتماعی مناسب و ارتقای سطح فرهنگ و اندیشه ی مردم دارند ، همان گونه در ریزش ها زمینه ها و آسیب پذیری های اجتماعی نقش مؤثری ایفا می کنند.
4. هرگاه بین رهبران بزرگ اجتماعی وتوده ی مردم ، ارتباط نزدیک تری وجود داشته باشد ، زمینه برای ظهور رویش ها فراهم تر است . به طوری که دشمنان حق یا اهل باطل می کوشند تاهمواره این ارتباط خدشه دار شود . مثل ایجاد جنگ روانی و سر دادن فریاد و همهمه ی کوفیان در روز عاشورا درهنگام ایراد خطبه از سوی امام حسین (علیه السلام ) و نیز ایجاد تدابیر امنیتی و نظانی شدید در کوفه و اطراف آن و...
5. معمولاً رویش ها در دوران غربت اسلام و جبهه ی حق ، روییده اند و محصول دوران مجاهده و تلاش هستند و بر این اساس جلوه های زیباتر و ماندگارتری دارند.

رویش ها و سیمای صالحان

از میان منابع اسلامی ، « نهج البلاغه » از مهم ترین متونی است که در خلال خطبه ها و نامه های متعدّد ، به خصوصیات صالحان پرداخته و ویژگی های آنان را بر شمرده است که ذیلاً به مواردی اشاره می شود و تفصیل بیشتر را به علاقمندان واگذار می کنیم:
- کوچک شمرنده ی دنیا( صغر الدنیا فی عینه).
- پرهیز کننده از شکم بارگی( و کان خارجاً من سلطان بطنه).
- پرهیز کننده از اسراف( و لا یکثر اذا وجد).
- پرهیز کننده از طمع ورزی ( فلا یشتهی ما لا یجد).
-بهره مند از سکونت خردمندانه ( و کان اکثر دهره صامتاً).
- سخن گویی چیره دست ( فان قال بذّ القائلین).
- پاسخ دهنده به سؤالات ( و نقع غلیل السائلین).
- پرهیز کننده از تجاوز ( و کان ضعیفاً مستضعفا).
- شیری غرّنده در کارزار ( فان جاء الجدّ فهو لیث غاب).
- شتاب کننده در نیکوکاری ( وصلّ واد).
- استدلال کننده و واقع گرا( لا یدلی بحّجة حتی یأتی قاضیاً ).
- پرهیز کننده از سرزنش دیگران ( و کان لا یلوم احد علی ما یجد).
- عذر پذیر دیگران( حتی یسمع اعتذاره ).
- پرهیز کننده از شکوه ها ( و کان لا یشکو وجغاً الا عند برئه).
- گوینده ی اهل عمل ( و کان یقول ما یفعل و لا یقول ما لا یفعل).
- تلاش در شنیدن و فهم معارف( کان علی ما یسمع ارحص منه علی ان یتکلّم).
- شکست ناپذیر در سخن و سکوت( لم یغلب علی السّکوت).
- مخالفت کننده با هواهای نفسانی ( ینظر ایّهما اقرب الی الهوی فیخالفه).(2)
- پرهیز کار و ساده زیست ( و لکن اعینونی بورع و اجتهاد).
- پرهیز کننده از زرّ اندوزی ( فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا).
- پاک دامن ( و عفّة و سداد).
-اهل خودسازی ( و انما هی نفسی أروضها بالتقوی).
- پرهیز کننده از دنیا پرستی ( الیک عنی یا دنیا).
- پرهیز کننده از غرور( غررتهم بالامانی).
- ادا کننده ی واجبات الهی ( طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها).
- تحمّل کننده ی سختی ها و مشکلات ( و عرکت بجنبها بؤسها).
- شب زنده دار ( و هجرت فی اللیل غمضها).
- آخرت گرا ( فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم).
- ذاکر و استغفار کننده ( و همهمت بذکر ربّهم شفاهم).(3)
- عمل گرا در زمان مناسب ( فاعملوا و العمل یرفع).
- شتاب کننده در توبه ( و التّوبة تنفع).
- اهل دعا و نیایش در فرصت های مناسب ( والدعاء یسمع).
- استفاده کننده ی صحیح از عمر( و بادروا بالاعمال عمراً ناکسا).
- اهل جدیّت و تلاش برای انجام اعمال نیک( فعلیکم بالجدّ و الاجتهاد).
- آماده برای سفر آخرت(و التأهّب و الاستعداد).
- توشه بردار مناسب از دنیا( و التزّودّ فی منزل الزّاد).
- مغرور نشدن به زندگی دنیا( و لا تغرّنکم الحیوة الدنیا).
- عبرت گیر از زندگی امّت های گذشته ( کما غرّت من کان قبلکم من الامم الماضیه ).
- پرهیز کننده از دنیا پرستی( فاحذروا الدنیا فانّها غدّاره).(4)

پی نوشت :

1- خامنه ای ، حضرت آیت الله العظمی : تهج البلاغه از دیدگاه مقام معظم رهبری ، سازمان تبلیغات اسلامی 1375، ص29.
2- نهج البلاغه : ترجمه دشتی ، حکمت 289.
3- نهج البلاغه : ترجمه دشتی ، نامه ی 45.
4- همان : خطبه ی 230


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 6:18 عصر توسط خادم نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >
Design By : Pars Skin